کد مطلب:311999 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:257

در خانه شوهر
زندگانی فاطمه (علیها السلام) در خانه شوهر نیز در سادگی و بی تكلّف بودن، نظیر عهدی بود كه در خانه پدر به سر می برد. او در خانه علی نیز از خوراك و پوشاك، به همان مقدار كه یك فرد از طبقه چهارم باید داشته باشد، اكتفا می كرد ولی در پرستش و اطاعت خدا از برجسته ترین زهاد و مرتاضین جلو افتاد. بیشتر شب را به نماز می ایستاد و گاهی از سر شب تا صبح مشغول عبادت بود.



فرزندش حسن (علیه السلام) می گوید: مادرم شب های جمعه تا سپیده صبح را در ركوع و سجود به سر می برد و گریه می كرد. من می شنیدم، پیوسته برای مؤمنان از خدا آمرزش می خواست و به خصوص در حق همسایگان بیشتر دعا می كرد و نام آنها را یك به یك می برد. می پرسیدم: مادر! چرا برای خود دعا نمی كنی؟ می گفت: پسر جان! همسایه بر خانه مقدم است.(1)



بی دلیل نیست كه پس از صدها سال، چندین میلیون جمعیت در مقابل عظمت روحی و اخلاقی دختر پیغمبر اسلام سر تعظیم خم می كنند. او در مدت زندگانی كوتاهش، آثاری از كردار و گفتار خود به جا گذاشت كه از عهده مردان بزرگ خارج است. نُه سال در خانه علی بود و در این مدت، چیزی از او خواهش و درخواست نكرد و كوچك ترین ایراد بر وی نگرفت، با این كه اتفاق می افتاد، دو روز و سه روز گرسنه می ماندند. علی از او می پرسید: چه داریم؟ ـ به خدا قسم سه روز است چیزی در خانه مان یافت نمی شود.



ـ پس چرا به من اطلاع ندادی؟!



ـ پدرم گفته است چیزی از علی نخواه تا خودش برای تو بیاورد.



سلمان به خانه وی وارد می شود و می بیند چادرش از چند جا وصله خورده، ابراز تأسف می كند و به گریه می افتد، كه چطور شده دختران پادشاهان ایران و روم بایستی لباس های ابریشمی بپوشند ولی لباس دختر پیغمبر اینگونه باشد! فاطمه به پدرش می گوید: سلمان از دیدن



چادر من تعجب كرد، به خدا قسم پنج سال است در خانه علی هستم، فقط پوست گوسفندی داریم كه شب بر آن می خوابیم و روزها شترمان را روی آن علف می دهم.



تعجب اینجاست كه با چنین زندگی كوچك و محقرانه، باز علی و زهرا در تمام كارهای خانه شركت می كردند.



علاوه بر این، فاطمه به دستور پدرش كارهای خانه را با كنیز خود تقسیم كرده بود. سلمان دید فاطمه آرد دستاس می كند و كف دست هایش زخم شده، خون پس می دهد... می گوید تو دست خود را زخم می كنی، بهتر است فضّه این كار را عهده دار شود. می گوید: پدرم دستور داده است، یك روز من كارهای خانه را اداره كنم و یك روز فضّه. دیروز نوبت او بود امروز نوبت من است.



امكان ندارد كه ادامه چنین روشی میان زن و شوهر تولید كدورت و نقاری كند.



و آن هایی كه گفته اند، گاهی میان فاطمه و علی گفتگویی می شد و روایاتی را مدرك خود قرار داده اند، اشتباه نموده اند. از آن حدیث ها یكی این است:



علی به حالت قهر از خانه بیرون آمد و به مسجد رفت،



در آنجا روی خاك خوابید. محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هم به بالین وی رفت و به او گفت برخیز ای «ابوتراب».



این حدیث با دنباله ای كه دارد، اگر بزرگی و عظمت این زن و شوهر و فداكاری آنها را نسبت به یكدیگر ثابت نكند، هیچوقت معنی اش این نیست كه میان علی و فاطمه كدورتی رخ داده و علی از خانه بیرون رفته و در مسجد خوابیده است.



و باید دید كدورت هایی كه در داخل خانواده ها میان زن و شوهر رخ می دهد، از كجا سرچشمه می گیرد:



یا بایستی زن از شوهر توقعات بی جایی داشته باشد و چون شوهر قادر به انجام آن نیست میان آن ها به هم بخورد. در این موردگفتیم، فاطمه حتی آنچه راكه ضروری زندگی اش بود از علی مطالبه نمی كرد تا آن كه خود او حاضر كند.



یا ناشی از قصوری است كه زن در انجام كارهای شوهر و خانه داری می نماید كه اینها هم در میان نبوده. بلی، كسانی كه می خواهند برای اجرای مقاصد پست خود به خانواده های مقدس نسبت ناروا بدهند، ناچار، به دلایل سست و غیر قابل قبولی نیز چنگ خواهند زد.



فاطمه (علیها السلام) در آن چه كه باید یك زن در زندگانی شوهرش شریك شود، شركت داشت و چنانكه گفتیم علی نیز در كارهای داخلی با او همراه و شریك می شد. تربیت فاطمه بگونه ای نبود كه شوهر را آلتی برای اجرای مقاصد خود بداند و از او متوقع باشد بهترین لباس ها را برایش بخرد و مدرن ترین لوازم خانه را به میل او تهیه نماید. او می دانست كه زن مدیر و سامان دهنده خانه شوهر است، نه فرمانفرما بر وی. در این صورت جای تردید نیست كه هیچگاه غبار نقاری در خاطر چنین زن و شوهری از یكدیگر نخواهد نشست.



فاطمه (علیها السلام) همانطور كه در خانه پدر جلب محبت او را كرده و به گفته عمر ابوالنصر و دیگران مقام مادرش را به عهده گرفته بود، در خانه علی نیز همان محبت را در دل پدر داشت. بگونه ای رفتار می كرد كه پدرش از كار او دلگیر نشود.



می گویند روزی پیغمبر تازه از مسافرت برگشته بود كه به خانه فاطمه رفت. دخترش را دید كه پرده ای به در آویخته و دستبندی «و به قولی گوشواره ای» از نقره برای خود ساخته است، چهره پیغمبر گرفته شد و بر خلاف همیشه، در خانه فاطمه زیاد توقّف نكرد، بلكه فوری به طرف مسجد رفت. فاطمه (علیها السلام) فهمید، سبب گرفتگی خاطر پدرش، پرده و دست بندها بوده است، آن ها را برای وی فرستاد و پیام داد: دخترت به تو درود می فرستد و می گوید: اینها را در راه خدا نثار كن.



محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از این اقدام بسیار خشنود شد; به طوری كه سه مرتبه گفت: پدرش فدای او باد، آنچه باید بكند كرد!



از این حكایت همچنانكه محبت و اطاعت زهرا (علیها السلام)نسبت به پدرش معلوم شده و می توان فهمید كه فاطمه حاضر نبوده است پدرش كوچك ترین كدورتی از او و كردارش داشته باشد، اندازه مهربانی و مساوات محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)نیز با مسلمانان ظاهر می شود. شاید این واقعه پس از جنگ احزاب و یا جنگ خیبر رخ داده باشد و شاید در موقعی بوده كه مسلمانان تا حدی از گرسنگی و بیچارگی نجات یافته بودند، ولی با این همه پیغمبر حاضر نمی شد دخترش به در خانه پرده بیاویزد و یا برای خود دستبند بسازد، یا برای فرزندش گوشواره تهیه كند.



چرا؟ شاید بعضی از زنان مسلمان تا این درجه از تجمّل



هم محروم باشند، تجملی كه شاید مخارج آن از بیست درهم; یعنی یكصد ریال تجاوز نمی كرده است.



در صورتی كه بارها اتفاق می افتاد، یك یا دو روز در خانه علی (علیه السلام) خوردنی یافت نمی شد.



درهر صورت اینجا نمی توان كردار پیغمبر را نشانه بی مهری وی به دخترش یا به علی بن ابی طالب (علیه السلام) دانست بلكه با هردرجه محبتی كه محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نسبت به آن ها داشت راضی نمی شد، خانواده او با سایر مسلمانان مساوی نباشند و همچنانكه خود گرسنه به سر می برد و دیگران را بر خویش مقدم می داشت، می خواست اهل بیت او نیز پیروش باشند; چنانكه وقتی اتفاق افتاد، اسیرانی برای پیغمبر آورده بودند فاطمه و علی (علیه السلام) پس از مشاوره با یكدیگر تصمیم گرفتند با پیغمبر مذاكره كنند و برای اینكه از زحمت كارهای خانه مقداری بكاهند، اسیری برای خدمتگزاری بگیرند. فاطمه نزد پدر رفت ولی خجالت كشید مقصد خود را بیان كند. تا اینكه محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم)خودش به خانه آن ها آمد و پس از آنكه مطلب دخترش را فهمید، گفت: آیا نمی خواهید به شما چیزی یاد دهم كه از خادم بهتر باشد؟ گفتند چرا. آنوقت به آن ها آموخت هنگامی كه در بستر خواب می روید سی و سه بار خدا را تسبیح كنید و پس از تسبیح، سی و سه بار حمد نمایید و آنگاه سی و چهار بار تكبیر بگویید. علی (علیه السلام)می گوید: هیچ شبی من این تسبیحات را ترك نكرده ام.



ابن سعد در طبقات این داستان را با مختصر تفاوتی نوشته است. او می گوید: پس از اینكه فاطمه درخواست خود را گفت و از پدرش خادمی خواست، پیغمبر به او گفت ـ نه ـ تا وقتی كه مسلمانان گرسنه هستند من به شما چیزی نمی دهم، من این اسیران را می فروشم و بهای آن ها را میان مسلمانان تقسیم می كنم.



یكی از نویسندگان به این حدیث ایراد گرفته، می نویسد: چگونه ممكن است محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) كه به هیچ كس پاسخ منفی نمی داد، درخواست فاطمه را نپذیرد و او را دست خالی برگرداند، پس این داستان دروغ است.



باید گفت: محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به فاطمه (علیها السلام) نیز پاسخ منفی نداد و آن ها را با تعلیم ذكر راضی ساخت ولی علت اینكه خادمی در اختیارشان نگذاشت، همان شفقتی بود كه پیوسته درباره مسلمانان اعمال می نمود و آن ها را بر خود و خانواده اش مقدم می داشت.